پارمیس اسماعیلی‌نیا: برای زنانی که وارد صنعت نفت می‌شوند می‌گویم، هیچ مانعی به اندازه ذهن خودتان بزرگ نیست

پارمیس اسماعیلی‌نیا
دسته بندی :
اتاق خبر

من پارمیس اسماعیلی‌نیا همیشه باور داشته‌ام که موفقیت، بیش از آن‌که یک نقطه پایانی باشد، مسیری است پر از تجربه، چالش، یادگیری و رشد. اگر امروز از من می‌خواهند در مقام یک زن از مسیری که طی کرده ام بگویم، پیش از هر چیز می‌خواهم تأکید کنم که من نتیجه امروز را تنها بر گرفته از تلاش فردی نمی‌دانم، بلکه آن را مدیون زنان و مردان الهام‌ بخش، مجموعه‌ای از تجربه ها و سختی‌هایی هستم که مرا شکل دادند.

مسیر کاری من خیلی زود آغاز شد. در پانزده سالگی، زمانی که بسیاری از همسالانم مشغولیت های دیگری داشتند، من تصمیم گرفتم برای نخستین بار طعم استقلال مالی را بچشم. کارت‌پستال‌های دست‌ساز فابریانو درست می‌کردم و آن‌ها را به کتاب فروشی محله مان می‌فروختم. شاید در نگاه اول کار کوچکی به نظر برسد، اما برای من همان نقطه‌ای بود که فهمیدم می‌توان با خلاقیت، پشتکار و کمی اعتماد به خود، به نتیجه رسید. کمی بعد تدریس خصوصی ریاضی را آغاز کردم؛ تجربه‌ای هر چند کوتاه و نه چندان موفق اما ارزشمند که به من اعتماد به ‌نفس بخشید و مهارت ارتباطی و آموزش را در من پرورش داد.

با ورود به دانشگاه و انتخاب رشته مدیریت بازرگانی، کم‌کم افق‌های تازه‌ای پیش چشمم گشوده شد. در همین دوران بود که به واسطه یکی مدیران برجسته این صنعت، فرصت کارآموزی در یک شرکت حمل ‌و نقل بین‌المللی را بدست آوردم. آن تجربه نخستین تماس واقعی من با دنیای تجارت و بازرگانی بود. یاد گرفتم مراودات تجاری تا چه اندازه می‌توانند پیچیده و در عین حال هیجان‌انگیز باشند. آن دوره کوتاه اما پربار، علاقه من را به حوزه بازرگانی چندین برابر کرد.

ورود به صنعت نفت و گاز، نقطه عطف بزرگ زندگی حرفه‌ای من بود. هیچ‌گونه پیش‌زمینه‌ای نداشتم؛ نه تجربه‌ای از فضای کاری و ماهیت پروژه های این صنعت و نه حتی ذره ای آشنایی با اصطلاحات این حوزه. در جلسات کاری، وقتی تخصصی صحبت می‌شد، تنها راهی که پیدا کرده بودم این بود که جلسه را ضبط کنم و شب‌ها ساعت‌ها وقت بگذارم تا معنای تک‌تک واژه‌ها را جستجو کنم. بارها شده بود که برای فهمیدن یک مفهوم ساده، روزها زمان صرف می‌کردم. پنج سال نخست حضورم در این صنعت، آن‌قدر پرکار و فشرده بود که به‌اندازه یک دهه تجربه‌اندوزی به من آموخت. همین ترکیب پشتکار و علاقه بود که باعث شد به ‌تدریج جایگاه خود را به‌عنوان یک کارشناس این صنعت در حوزه بازرگانی خارجی باور کنم و در راستای توسعه میادین نفتی ایرانمان مشارکت داشته باشم.

اما این مسیر هیچ‌گاه آسان نبود. زن بودن در صنعتی که بیشتر مردانه تعریف می‌شد، چالش‌های فراوانی برایم به همراه داشت. قضاوت‌های زودهنگام و گاهی بی‌اعتمادی نسبت به توانایی‌هایم، بخشی از روزمرگی من بود. لازم هست اشاره کنم در سازمانی که مشغول بکار شده بودم، زنان جایگاهی در لایه مدیریت نداشتند.

به خاطر دارم که همیشه در ماموریت ها، با من مثل یک مهمان رفتار میشد و نه عضوی از تیم که برای انجام وظیفه ای به ماموریت فرستاده شده! در حمل کوله پشتی و چمدانم کمکم میکرند، نگران رفت و آمدم بودند یا در حین سفر من را خواهر خطاب میکردند که نشان از عدم پذیرش یک زن در تیم بود.

علاوه بر این، من بومی منطقه‌ای نبودم که پروژه‌ها در آن جریان داشتند و از حمایت‌های خانوادگی یا شبکه‌های آشنایی هم برخوردار نبودم. در بسیاری از موارد احساس می‌کردم باید دو برابر دیگران تلاش کنم تا تنها به رسمیت شناخته شوم. با این حال، همین فشارها مرا آبدیده کرد و یاد گرفتم که استقلال و اتکا به خود، ارزشمندترین سرمایه‌های من هستند.

با گذشت زمان و کسب تجربه، فرصت‌های تازه‌ای به روی من گشوده شد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پیوستن به شرکت نفت و گاز اتریش بود؛ جایی که نخستین تجربه بین‌المللی خود را رقم زدم. کار در یک محیط چندملیتی و یادگیری استانداردهای جهانی در حوزه زنجیره تامین، افق‌های تازه‌ای به من نشان داد. ارتباط با همکاران بین‌المللی یاد گرفتم که رویکرد حرفه‌ای، دقت در فرآیندها و نگاه سیستماتیک تا چه حد می‌تواند کیفیت کار را ارتقا دهد.

پس از این دوره به مدت سه سال در شرکت خدمات فنی و مهندسی در حوزه بالا دست مشغول شدم. حضور مدیران الهام بخشی که در خیلی از مقاطع کاری الگوی من بودند، فرصت رشد را برای من فرآهم کردند و در آن زمان پروژه هایی چون تامین و تجهیز کشتی های اسیدکاری افق دید من را گسترده تر کرد.

اما نقطه اوج کارنامه‌ام، پیوستن به سازمانی بود که همیشه علاقه داشتم در آن کار کنم: انرژی دانا. همیشه هدفم این بود که به حدی از توانایی برسم که خودم انتخاب کنم در چه سازمانی کار کنم. نه اینکه انتخاب بشم. یادم هست هر زمان از کنار ساختمان این شرکت عبور میکردم با خودم میگفتم به زودی من عضوی از دانا خواهم بشد!

این سازمان، برخلاف بسیاری از محیط‌های سنتی‌، بستری برای رشد و پیشرفت فراهم کرد. تنها طی دو سال توانستم از جایگاه کارشناس ارشد به سمت رئیس تدارکات و سپس مدیریت دپارتمان ارتقا یابم؛ مسیری که شاید در شرایط دیگر، سال‌ها زمان می‌برد.

آنچه در این مسیر آموختم، بسیار فراتر از مهارت‌های فنی و تخصصی بود. یاد گرفتم که موفقیت فردی زمانی معنا پیدا می‌کند که با موفقیت تیم و سازمان گره بخورد. دریافت این حقیقت که رهبر بودن یعنی تسهیل رشد دیگران، به من کمک کرد تا با نگاهی متواضعانه‌تر به جایگاه خود بنگرم.

یادگرفتم دست آوردها به هیچ وجه با تلاش یک فرد بدست نمیاد. همراهانی در این مسیر هستند که حتی میتوانند نقشی پر رنگ تر از خود فرد در رسیدن به هدف ایفا کنند. همسر، خانواده، اعضا تیم، تماماً یاران ما در این مسیر هستن که بیشتر از هر چیزی باید قدرشان را دانست.

من در اوج ناکامی ها، بن بست ها و چالش هایی که از آن موفق بیرون می آمدم، بزرگترین فاکتور موفقیت را در تیم سازی دیدم. اعضایی که حامی هم هستند چه در زندگی شخصی چه در زندگی حرفه ای. در شرایط سخت یک تیمی که افرادش مکمل هم باشند، هدف مشترک داشته باشند و همدیگر را تقویت کنند، هم افزایی و موفقیت را تضمین میکند.

چالش‌ها هنوز هم ادامه دارند؛ هیچ مسیری بی‌مانع نیست. اما امروز به گذشته نگاه می‌کنم و می‌بینم هر مانعی که پشت سر گذاشتم، مرا به فردی قوی‌تر، مستقل‌تر و آگاه‌تری بدل کرده است. اگر بخواهم خلاصه کنم، می‌گویم: «پیشرفت، تعالی یا ارتقاء مقصد نیست، بلکه بخشی از مسیر است که در طول آن یاد می‌گیریم، می‌افتیم، برمی‌خیزیم، رشد میکنیم و دوباره ادامه می‌دهیم تا به هدف اصلی برسیم. پس مهمه که هدف اصلی از همه تلاشها و موفق شدن ها را پیدا کنیم، چرا که قطعا حرکت به سمت هدف خودش پیشرفت و رشد را تضمین میکند.

پیامی که دوست دارم برای زنان جوانی که تازه وارد این صنعت می‌شوند، داشته باشم این است که هیچ مانعی به اندازه ذهن خودتان بزرگ نیست. اعتماد به‌ نفس داشته باشید، حتی اگر خطا می‌کنید. از مسیر لذت ببرید، حتی اگر سخت است. یادگیری را متوقف نکنید، حتی اگر فکر می‌کنید کافی می‌دانید و مهم‌تر از همه، خودتان را با همه نقص‌ها و کاستی‌ها دوست داشته باشید.

برای من، هدف اصلی یعنی اثرگذاری در فرصت کوتاه زندگی‌ام؛ یعنی بتوانم الهام‌‌بخش فردی دیگر باشم تا او هم قدمی بردارد، حتی کوچک. اگر چنین اتفاقی بیفتد، احساس می‌کنم رسالتم را به انجام رسانده‌ام.

یادداشتی از پارمیس اسماعیلی‌نیا مدیر تامین کالا پروژه سهراب انرژی دانا که در ویژه‌نامه پیام‌ما در رابطه با زنان و با عنوان زنان بدون قاب منتشر شده است.

پارمیس اسماعیلی‌نیا

برچسب ها :

ما به سوالات شما پاسخ می‌دهیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *